سنگهایی که به دیوار فراق تو زدم
کعبه میشد من اگر خانه بنا می کردم ...
خدایا بگذار مانند یک درخت به سوی تو قد بکشم
و مانند یک درخت ریشه هایم را به سوی تو روانه کنم
بگذار برگ هایم تکان بخورند با هر باد شاخه هایم به عشق توسرزنده و شاد شوند
هر برگ یک دعاست و هرچه هست از آن توست
بگذار باران تو فرو ریزد مانند شادی و مانند رنج تا من همیشه به یاد تو باشم ...
آنوقت آواز سرخواهم داد وهربرگ من ستایش تو را زمزمه خواهد کرد ....
تکه از بهشت در آغوش مشهد است
حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای
آنجا برای عشق شروعی مجدد است...
زیباترین ستایش ها نثار کسیکه کاستی ها و لغزش هایم را میداند
و باز هم دوستم دارد....
فقط گوشه چشمی از نگاه خدا برای خوشبختی همه انسانها کافیست
این نگاه را برایت آرزو میکنم ...
با این دل شکسته ما را صبور کن
یا لااقل به خاطر زینب ظهور کن
امشب بیا که روضه بخوانی برایمان
امشب بساط گریمان را تو جور کن ...
تو كه از جنس نسیمی تو بهار عشق و احساس
توی آسمون چشمات عكس یه ستاره پیداست
منو گم كن تا دوباره توی آغوش تو پیدا شم
تو شب میلاد چشمات تو نذار تنها ترین شم
منو نزدیك خودت كن ای خدای عاشقانه
واسه ی عشق تو خوندن این ترانست یه بهانه
من از آیینه ی نگاهت یه سبد ستاره چیدم
اسمتو تو قصه های پاك عاشقی شنیدم
مرا به یاد خواهی آورد
آنچنان که باران غبار را از سنگ قبر کهنه ای می شوید
تا نام فراموش شده ای بدرخشد
آری ... از پس سالها مرا به یاد خواهی آورد ...
از دل كوچه گذشتم از میون جاده ی خیس
این مسیر بدون برگشت كه واسم هیچ آشنا نیست
میخوام آرامش بگیرم من كه تو غصه اسیرم
حق من نیست مثل سایه توی تنهایی بمیرم...
کاش میشد هیچکس تنها نبود
کاش میشد دیدنت رویا نبود
گفته بودی باتو میمانم ولی
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود
سالیان سال تنها مانده ام
شاید این رفتن سزای من نبود
من دعا کردم برای بازگشت
دستهای تو ولی بالا نبود
باز هم گفتی که فردا میرسی
کاش روز دیدنت فردا نبود ...
یه نفر یه جایی تنها روز و شب از تو میگه از تو میخونه
واسه تو می نویسه اما تو نیستی تو نمیشنوی
و نمیدونه چی میشه و همش ای کاش و ای کاش ...خسته شده خدایا ....
فقط تومیتونی به دادش برسی
بیا و بمون کنارم واسه همیشه... نگو نمیشه ...
از انتهای خیالت تا هر کجا که بروی ، بازهم بهم میرسیم ، زمین بیهوده گرد نیست !
تولدت مبارک خوش اومدی ستاره
اگرچه از راه دور هیچ فایده ای نداره
شمعهارو روشن کن و زود اونا رو فوت کن
نمیشه پیشت باشم فقط برام سکوت کن
تو این روز طلایی نگو کمی غم داری
بدون که دیوونه ای به نام ستایش داری.....
همیشه ازین روز میترسیدم
اما تو خود خوب میدانی که تنهایی من تمامی ندارد
و تو برای دل من آمدنی نیستی
و اینها همه خواب و خیال و رویایی بیش نبود
اگر قرار به آمدنی بود تا به امروز آمده بودی و پایانی بودی برای تمام شبهای بی کسی ام
روزهای سختی را پشت سرگذاشتم و پیش رو دارم
اما حال میدانم که دیگر کسی را ندارم که منتظرش بمانم و دنیا هرروز و هرشب به انتظار تو تمام شود
خسته ام خسته .....
هنوز هم عاشقانه هایم را عاشقانه برای تو مینویسم..
هنوز هم در ازدحام این همه بی تو بودن از با تو بودن حرف میزنم..
هنوز هم باور دارم عشق ما جاودانه است..